Thumb 21ade1e57dc4f7075d01b831

آرزوبیرانوند

A Thought By

آرزوبیرانوند

Jul 22
از حال رفتن های پی در پی از دست رفتن های تدریجی با خاطرات مست خوابیدن خون سرفه های صبح در گیجی از لذت درد خودآزاری از زانوان غم بغل کردن مرهم به روی زخم خود بردن با عکس نامحرم بغل کردن از روح مجروحی که آخر ماند مرحوم در جسمی اثیری و از بغض های بی در و پیکر از نوجوانی های پیری و زخم و کبودی های جانکاه از خونمردگی اعتقادی که... بین هزاران نارفیق... آه از روشن دلی و اعتمادی که... در جمع ها هم منزوی بودن اقلیم های گنگ تنهایی آیینه های پر غباری که وامانده از کار شناسایی تن خستگی، سر خوردگی، پوچی هرچیز را خاکستری دیدن ناباور از دیوانگی اما بر تخت خود را بستری دیدن مانند صخره در هجوم موج ساییدگی در اوج سرسختی موضوع انشایی که غم بود و شاعر شدن در اوج بدبختی ّاز روزهای دور و تاریکم این خاطرات بد به جا مانده این روزها شوری به دل دارم که زخم ها را خوب پوشانده #ارزوبیرانوند