Default fa40a306c78f1b011127847a
Thumb 21ade1e57dc4f7075d01b831

آرزوبیرانوند

آرزوبیرانوند's Posts

Thumb 21ade1e57dc4f7075d01b831

آرزوبیرانوند

posted a thought

از حال رفتن های پی در پی از دست رفتن های تدریجی با خاطرات مست خوابیدن خون سرفه های صبح در گیجی از لذت درد خودآزاری از زانوان غم بغل کردن مرهم به روی زخم خود بردن با عکس نامحرم بغل کردن از روح مجروحی که آخر ماند مرحوم در جسمی اثیری و از بغض های بی در و پیکر از نوجوانی های پیری و زخم و کبودی های جانکاه از خونمردگی اعتقادی که... بین هزاران نارفیق... آه از روشن دلی و اعتمادی که... در جمع ها هم منزوی بودن اقلیم های گنگ تنهایی آیینه های پر غباری که وامانده از کار شناسایی تن خستگی، سر خوردگی، پوچی هرچیز را خاکستری دیدن ناباور از دیوانگی اما بر تخت خود را بستری دیدن مانند صخره در هجوم موج ساییدگی در اوج سرسختی موضوع انشایی که غم بود و شاعر شدن در اوج بدبختی ّاز روزهای دور و تاریکم این خاطرات بد به جا مانده این روزها شوری به دل دارم که زخم ها را خوب پوشانده #ارزوبیرانوند…Expand

Jul 22

Thumb 21ade1e57dc4f7075d01b831

آرزوبیرانوند

posted a thought

بازهم پک می زنم بر لولِ سیگاری که نیست باز می خندم به تقویمی و دیداری که نیست راه را گم کرده ام،این بار تقصیر شماست مشت می کوبم به هر زنگی و دیواری که نیست شرط کن یکبار دیگر ،قهر کن با من ولی ، کم بکِش،این،بی مروّت! اسب عصّاری که نیست؟! باز هم معشوقه جان ،من را اسیرخواب کن دستِ کم در آستینم لمس کن،ماری که نیست؟ شهرزادی کن برایم قصه ی خوبی بخوان، تا تو باشی در کنارم وقت بیداری که نیست ... فرض کن باید ببندی دل به این "زنجیر_پا" رفته دل تا پای دار و چوبه ی داری که نیست #آرزوبیرانوند…Expand

Jul 22

Thumb 21ade1e57dc4f7075d01b831

آرزوبیرانوند

posted a thought

پاچه هایم سگی تر از آن است که بگیری مرا به دندانت مزه مزه کنی شبم را با رژ لب های جیغ خندانت بعد حاشا کنم دهانت را تف کنی تکه پاره هایم را گم کنم هر چه بوده ام را باز وسط میله های زندانت زیر پس لرزه های لبهایت له شود نقطه چین لبخندم اشتباهی ادامه ام بدهد خط چشم همیشه حیرانت یوسف ناگزیر بازی هات نطفه ی ناخلف تری باشم که به جرم حرام زادگی ام گم شوم در حدود زهدانت سایه ام زوزه می کشد پشتم شرفم گیر کرده در مشتم هی صدا می زند مرا برگرد زیر لب بوسه های پنهانت سگ خور روزهای هاریدن دارم از پرت می روم بالا دامنت گریه می کند انگار وسط خاطرات عریانت خستگی های یک زن مفرط حس سگ دو زدن ته رفتن وقت از دست رفتن پاهام گم شدن در خطوط پایانت درد تعریف می کند هر شب خواب چشمان گریه دارت را من ولی بی پدر تر از آنم که بیایم به سمت کنعانت خسته ام مثل التماس دعا دست هایم به آسمان گیر است می روم دور سایه ام اما مانده در کوی راه بندانت بوق سگ می رسد ته شب هام آخر خط لات بازی هام هاری انتظار معجزه از هرزه گی های چشم شیطانت من فقط فکر می کنم روزی که به دندان گرفتی ام شب بود و ندیدی چقدر بی برگشت شده بود این غریبه مهمانت" #آرزوبیرانوند…Expand

Jul 22